كيفر آن كس كه امام حسين عليه السّلام را كشت
1- … عيص بن قاسم گويد: نزد امام صادق عليه السّلام از قاتل امام حسين عليه السّلام سخن به ميان آمد. يكى از ياران آن حضرت عليه السّلام گفت: آرزو داشتم كه خدا در دنيا از قاتل امام حسين عليه السّلام انتقام گيرد. امام عليه السّلام فرمود: گويا عذاب خدا را [در سراى واپسين] ناچيز مىشمارى، خداوند عذابى شديد و شكنجهاى سخت براى او قرار داده است.
2- … امام باقر عليه السّلام روايت نموده كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: همانا در دوزخ جايگاهى باشد كه هيچ يك از مردم را نسزد كه در آن جايگاه باشد جز با كشتن حسين بن على عليهما السّلام و يحيى بن زكريّا [عليهما السّلام].
3- … امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چون روز رستاخيز فرا رسد عمارتى گنبدى و فروغين براى فاطمه [سلام اللَّه عليها] بنا كنند و حسين [عليه السّلام] در حالى كه سرش را بر دست گرفته به سوى عمارت آيد، پس چون فاطمه [سلام اللَّه عليها] او را بيند آنچنان نالهاى سر دهد كه هيچ فرشته تقرّب يافته و هيچ پيامبر فرستاده شده و هيچ بنده مؤمن باقى نماند جز آنكه بر او بگريد، پس آنگاه خداى گرامى و بزرگ پيكرى بىسر را در نيكوترين روى بيافريند تا با قاتلان حسين [عليه السّلام] پيكار كند و خداوند قاتلان و يارىكنندگان و شركتكنندگان در قتل او را گرد هم آورد و بكشد، سپس زنده شوند و امير مؤمنان [عليه السّلام] آنان را بكشد، پس آنگاه بار ديگر زنده شوند و امام حسن [عليه السّلام] آنان را بكشد، سپس دوباره زنده شوند و امام حسين [عليه السّلام] آنان را بكشد، سپس زنده شوند و از فرزندان ما كسى نماند جز آنكه آنان را يك بار بكشد؛ پس در اين هنگام خشمها فرو نشيند و غصهها از ياد رود، سپس امام صادق عليه السّلام فرمود: خدا بر شيعيان ما رحمت آورد، به خدا سوگند كه شيعيان ما مؤمنان [راستين] هستند؛ به خدا سوگند كه بىگمان با ما در اندوه و حسرت درازناك اين مصيبت همراه شدند.
4- … امام صادق عليه السّلام فرمود: به خدا سوگند قائم آل محمّد [عليهم السّلام] فرزندان قاتلان حسين [عليه السّلام] را به سبب كار پدرانشان بكشد (چون از كار پدرانشان خشنودند).
5- … پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چون روز رستاخيز فرا رسد فاطمه [سلام اللَّه عليها] با گروهى از زنان آيد و او را گويند: به بهشت درآى.
فاطمه [سلام اللَّه عليها] گويد: به بهشت در نيايم تا اينكه بدانم پس از من با فرزندم چه كردند. به او گفته شود: به ميانه محشر بنگر و او بنگرد و حسين [عليه السّلام] را ايستاده و بىسر بيند و نالهاى سر دهد و از ناله او من ناله كنم و از ناله ما فرشتگان نيز ناله و شيون سر دهند و در اين هنگام خداى گرامى و بزرگ خشم گيرد و آتشى را كه به آن «هبهب» گويند و هزار سال شعلهور شده تا سياه گشته است و هرگز آسودگى به آن راه نيافته و اندوه از آن بيرون نيامده است امر فرمايد كه قاتلان حسين [عليه السّلام] را دررباى و برچين هر چند حاملان قرآن باشند؛ پس آنان را برچيند و چون در كام خويش گيرد بخروشد و آنان نيز بخروشند، شيون سر دهد و آنان نيز شيون كنند، بغرّد و آنان نيز بغرّند؛ پس قاتلان با زبانى فصيح و گويا گويند: پروردگارا! چرا پيش از بت پرستان ما را به آتش سوزاندى؟ از سوى خداى فرازمند پاسخ آيد: همانا آن كس كه مىداند، همانند كسى نيست كه نمىداند (شما آگاهانه دست به گناه آلوديد).
6- … عبد اللَّه بن بكر ارجانى گويد: با امام صادق عليه السّلام در راه مدينه تا مكّه همسفر بودم. در منزلگاهى كه «عسفان» نام داشت فرود آمديم و پس آنگاه حركت كرده و به كوهى سياه و هراسناك كه در سمت چپ مسير بود گذر كرديم. به امام عليه السّلام عرض كردم: اى پسر پيامبر خدا، اين كوه چه هراسناك است! در راه كوهى مانند اين نديدم. امام عليه السّلام فرمود: اى پسر بكر! آيا مىدانى اين چه كوهى است؛ اين كوه را «كمد» گويند كه بر وادىاى از وادىهاى دوزخ قرار دارد و خداوند قاتلان پدرم حسين عليه السّلام را در آن به بند كشيده است و آبهاى چركين و خونابه و آبهاى جوشان و آنچه كه از دوزخ درآيد و چرك آبى كه از فرج زنان زناكار در آيد و آنچه كه از آتش زبانه زننده و آتش درهم شكننده و «سقر» و «جحيم» و «هاويه» و «سعير» در آيد از زير اين كوه روان است. من تاكنون به اين كوه گذر نكردهام و نايستادهام جز آنكه آن دو نفر را ديدهام كه فريادخواهى مىكنند و شيون سر مىدهند و همانا من بر قاتلان پدرم نگريسته و به آن دو مىگويم: بىگمان اين قاتلان به خاطر بدعتى كه شما بنيان نهاديد اين كار را كردند، چون به حكومت رسيديد بر ما رحم نكرديد و ما را كشتيد و محروم ساختيد و حقّ ما را درربوديد و بدون مشورت خواهى از ما در كارها خودكامگى نموديد. خدا رحم نكند بر آن كسى كه بر شما رحم كند! كيفر كار خويش را بچشيد كه خداوند بر بندگانش ستم، پيشه نكند.
7- … يعقوب بن سليمان گويد: شبى با عدهاى به گفتگو نشسته بوديم و در باره قتل امام حسين عليه السّلام سخن مىگفتيم. يك نفر از همنشينان گفت: هيچ كس دست به قتل او نيالوده جز آنكه به بلايى در خانواده و دارايى و جانش گرفتار آمده است.
پيرمردى از همنشينان گفت: به خدا سوگند كه همانا من كشته شدن او را ديدم و در كشتنش كمك كردم و تاكنون به بلايى گرفتار نشدهام كه مرا به سختى اندازد.
همنشينان بر او خشم گرفتند و ناگاه چراغى كه با روغن نفط مىسوخت خراب شد.
آن پيرمرد برخاست تا چراغ را درست كند كه انگشتانش آتش گرفت. انگشتانش را فوت كرد، ريشش هم آتش گرفت. بيرون رفت تا آتش را با آب خاموش كند و خود را به رودخانه انداخت. آتش بر روى سرش شعله مىكشيد و هر گاه كه سرش را بيرون مىآورد او را مىسوزاند و اين گونه سوخت تا مرد. خدا او را لعنت كند!
8- … قاسم بن اصبغ بن نباته گويد: مردى سياه روى از قبيله «بنى دارم» كه پيش از اين زيبا و بسيار سفيد روى بود و شاهد قتل امام حسين عليه السّلام شده بود نزد ما آمد به او گفتم: به خاطر تغيير رنگ چهرهات تو را به سختى شناختم. آن مرد گفت: مردى از ياران حسين [عليه السّلام] را كه سفيد روى بود و بر پيشانىاش اثر سجده بود كشتم و با خود آوردم. قاسم در ادامه گويد: [پس از كشتن او] من آن مرد را سوار بر اسب ديدم كه خوشحال بود و آن سر را بر سينه اسبش آويخته بود و آن سر به دستهاى اسب برخورد مىكرد. به پدرم گفتم: اى كاش آن سر را كمى بالاتر مىبرد! نمى بينى كه دستهاى اسب با آن سر چه مىكند؟! پدرم گفت: فرزند عزيزم! آنچه بر سرش آوردهاند سختتر از اين بوده است. آن مرد خود برايم تعريف مىكرد كه از آن هنگام كه او را كشتهام شبى به خواب نمىروم جز آنكه او به سراغم مىآيد و شانههايم را مىگيرد و مرا مىكشد و مىگويد: راه بيفت و مرا به دوزخ مىكشاند و در آن مىافكند تا صبح از خواب برخيزم، و نيز گفت: يكى از زنان همسايه كه صدايش را در خواب شنيده بود مىگفت: با نالهها و نعرههايش نمىگذارد كه يك لحظه از شب را هم به خواب رويم. راوى در ادامه گفت: با گروهى از جوانان قبيله نزد همسرش رفتيم و در باره او از همسرش پرسيديم و او گفت: خود همه چيز را آشكارا گفته است و راست گفته است.
9- … عمّار بن عمير تميمى گويد: چون سر عبيد اللَّه بن زياد- لعنت خدا بر او باد- و سرهاى يارانش-. خشم خدا بر آنان باد- را آوردند، زمانى رسيدم كه مردم مىگفتند:
آمد. ناگاه مارى در ميان سرها آمده و داخل بينى عبيد اللَّه بن زياد- لعنت خدا بر او باد- شده و دوباره از سوراخ بينىاش خارج شد و وارد سوراخ بينى ديگرى شد.
10- … امير مؤمنان عليه السّلام روايت نموده كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: سر خونين حسين [عليه السّلام] براى فاطمه [سلام اللَّه عليها] مجسّم شود و او فرياد برآورد:
فرزندم؛ ميوه دلم! فرشتگان از ناله فاطمه [سلام اللَّه عليها] بيهوش گردند و اهل محشر ندا دهند: اى فاطمه، خداوند قاتل فرزندت را بكشد! و خداى گرامى و بزرگ فرمايد: اين كار را در مورد قاتل او و پيروان و دوستداران و رهروانش انجام دهم و همانا فاطمه [سلام اللَّه عليها] در آن روز سوار بر شترى از شترهاى بهشتى باشد كه پيشانىاش زيبا، گونههايش برآمده و روشن، چشمانش ميشى، سرش از زر ناب، گردنش مشكين و عنبرين، لگامش از زبرجد سبز، جهازش درّى باشد كه با گوهر آراسته شده است، بر روى شتر كجاوهاى باشد كه پوشش آن نور خدا و درونش رحمت اوست و لگامش به درازاى يك فرسخ از فرسخهاى دنياست. گرداگرد كجاوهاش هفتاد هزار فرشته در حال تسبيح و تمجيد و تهليل و تكبير و ثناى پروردگار جهانيان به پيش آيند، سپس نداگرى از درون عرش ندا دهد: اى اهل محشر! چشمان خويش را فرو داريد؛ اين فاطمه دختر محمّد پيامبر خداست كه از پل صراط مىگذرد، پس فاطمه سلام اللَّه عليها وشيعيانش مانند پرتوى خيرهكنندهاى از پل صراط بگذرند. و نيز پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: دشمنان فاطمه [سلام اللَّه عليها] و دشمنان فرزندانش را به دوزخ فرو ريزند.
11- … امام صادق عليه السّلام فرمود: به راستى، آل ابى سفيان، حسين بن على عليهما السّلام را كشتند و خداوند حكومت آنان را برانداخت و هشام، زيد بن على را كشت و خداوند حكومتش را برانداخت و وليد، يحيى بن زيد را كشت و خداوند حكومتش را به سبب كشتن فرزندان پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله برانداخت. [لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد].
ثواب الأعمال / ابن بابويه، محمد بن على- حسن زاده، صادق/ ص497.