کفن من
26 مهر 1393 توسط برهاني كودهي
انگار تازه متوجه شدم توی دستش چیزی است.دقیق نگاه کردم . چند تا کفن بود از برد یمانی . پرسیدم : اینا مال کیه؟
شروع کرد یکی یکی به گفتن: این مال مادرمه ، این مال بابامه،… .
برای خیلی ها کفن خریده بود . ولی هیچ کدام مال خودش نبود، یعنی اسم خودش را نگفت. به خنده پرسیدم پس مال خودت کو؟
نگاه معناداری به ام کرد . لبخند زد وگفت : مگه من میخوام به مرگ طبیعی بمیرم که برای خودم کفن بخرم؟
جا خوردم. شاید انتظار همچین حرفی را نداشتم. جمله بعدی اش را قشنگ یادم هست. خندید و گفت : لباس رزم من باید کفن من بشه!
سعید عاکف، خاکهای نرم کوشک ، ص232.